text
stringlengths 1
46
|
---|
ترا با جهان سر به سر پای نیست |
شود دل پر آتش پر از آب روی |
همه دل پر از خون و دیده پر آب |
به یک دست آتش به یک دست باد |
همی بود در پیش او بر به پای |
دل من ز درد تو شد پر ز درد |
همی گفت با دل که بر دست شاه |
ز باد و ز آتش ز خاک و ز آب |
همی بود یک روز با او به راه |
چو تو نیست اندر جهان سر به سر |
ز یک دست آتش ز یک دست آب |
دو دیده پر از خون و دل پر ز غم |
ز آتش کسی را دل ای شاه نیست |
پر از خون کند دل دو دیده پر آب |
جهان تا جهان باشد او شاه باد |
همی بود تا بر چه گردد جهان |
گر از ما کسی باز گردد به راه |
چو تو نیست اندر جهان هیچ کس |
پر از خاک روی و پر از خون دو چشم |
دو دیده پر از آب و دل پر ز درد |
چنین است کار جهان جهان |
پر از آب دیده پر از خاک سر |
پر از غم دل شاه و لب پر ز باد |
دو دیده پر از آب و دل پر ز خون |
همه دل پر از درد و تن پر ز خون |
همی بود بر پای در پیش شاه |
چنین بود تا بود و این بود روز |
همه دیده پر خاک و دل پر ز خون |
چنین روز اگر چشم دارد کسی |
غم آمد تو را دل پر از خون مرا |
پر از خون دل و دیده پر آب روی |
دو دیده پر از آب دل پر ز خون |
روز و شب تو از شب و روز او |
آن است مرا کز دل با من به مرا نیست |
هم آن این را هم این آن را شب و روز |
آب باز آب شود خاک باز خاک شود |
خوش باد شب کسی که او را |
به سوی آن این را و به سوی این آن را |
زین جهان سوی آن جهان ره و در |
این چو آب آن یکی دگر چون باد |
که او آب و باد مرا در جهان |
چنین گفت و چنین گفت و چنین گفت |
که او را باز دارد از چنین کار |
چو پیش آید چنین روز و چنین کار |
مرا باشد به از تو در جهان شاه |
چون جان را نیست چون باشد جهان را |
که من باشد در آب و تو در آتش |
که پس با او به جان باشد مرا کار |
بود |
گفت |
این |
تو |
دل |
بود |
به |
بود |
بود |
غم |
چه |
آید |
مرا |
که |
او |
مرا |
دست |
به |
به |
آن |
به |
به |
بر |
به |
پیش |
تن |
اندر |
چنین |
تا |
هر |
به |
همی |
گفت |
گردد |
و |
نه |
از |
یکی |
از |
چون |
چو |
چو |
همی |
از |
از |
بر |
آب |
ز |
یکی |
به |
راه |
به |
End of preview. Expand
in Dataset Viewer.
README.md exists but content is empty.
Use the Edit dataset card button to edit it.
- Downloads last month
- 37